ابن عبدالله بن محمد سلمی. وی شاعر و از قضات اندلس و عهده دار قضای شهرفاس بود، سپس قاضی تلمسان و بعد اشبیلیه و غیره گشت و بسال 603 ه. ق. در اشبیلیه درگذشت. او را اشعاری نیکو است. (از اعلام زرکلی از جذوهالاقتباس ص 286)
ابن عبدالله بن محمد سلمی. وی شاعر و از قضات اندلس و عهده دار قضای شهرفاس بود، سپس قاضی تلمسان و بعد اشبیلیه و غیره گشت و بسال 603 هَ. ق. در اشبیلیه درگذشت. او را اشعاری نیکو است. (از اعلام زرکلی از جذوهالاقتباس ص 286)
ابن حباب بن جعده سلمی. رئیس قیسیان در عراق، از قهرمانان زیرک بشمار می رفت. وی از همراهان ابراهیم بن اشتر، در جنگ با عبیدالله بن زیاد در ’خازر’ بوده است. سپس به قرقیسیا آمد و بر عمیدالملک بن مروان شورش کرد و بر نصیبین دست یافت. آنگاه قبیلۀ قیس همگی وی را به ریاست پذیرفتند. بین او و یمانیه و بنی کلب و تغلب جنگهایی رخ داد که از آنجمله است: جنگ ماکسین، ثرثار اول، ثرثار ثانی، فدین، سکیر، معارک، شرعبیه و بلیخ. وی در تمام این جنگها قهرمان اول بشمار می رفت وسرانجام بسال 70 ه. ق. در جنگ حشاک به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی از تاریخ ابن اثیر، حوادث سال 70)
ابن حباب بن جعده سلمی. رئیس قیسیان در عراق، از قهرمانان زیرک بشمار می رفت. وی از همراهان ابراهیم بن اشتر، در جنگ با عبیدالله بن زیاد در ’خازر’ بوده است. سپس به قرقیسیا آمد و بر عمیدالملک بن مروان شورش کرد و بر نصیبین دست یافت. آنگاه قبیلۀ قیس همگی وی را به ریاست پذیرفتند. بین او و یمانیه و بنی کلب و تغلب جنگهایی رخ داد که از آنجمله است: جنگ ماکسین، ثرثار اول، ثرثار ثانی، فدین، سکیر، معارک، شرعبیه و بلیخ. وی در تمام این جنگها قهرمان اول بشمار می رفت وسرانجام بسال 70 هَ. ق. در جنگ حشاک به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی از تاریخ ابن اثیر، حوادث سال 70)
ابن جموح بن زید بن حرام انصاری سلمی. صحابی بود و در عهد جاهلیت از رؤسا و اشراف بنی سلمه بشمار می رفت و او را در منزل بتی از چوب بود که آن را می پرستید. وی آخرین تن از انصار بود که اسلام آورد و در سال 3 ه. ق. در غزوۀ احد شهید گشت. (از الاعلام زرکلی از الاصابه، و صفهالصفوه ج 1 ص 265). صحابی کسی است که نه تنها پیامبر اسلام را دیده، بلکه با او زندگی کرده و از او آموخته است. این افراد، اولین دانش آموختگان اسلام محسوب می شوند و از نظر تاریخی و مذهبی، جایگاهی والا دارند. بررسی زندگی صحابه به فهم بهتر آموزه های اسلامی کمک می کند.
ابن جموح بن زید بن حرام انصاری سلمی. صحابی بود و در عهد جاهلیت از رؤسا و اشراف بنی سلمه بشمار می رفت و او را در منزل بتی از چوب بود که آن را می پرستید. وی آخرین تن از انصار بود که اسلام آورد و در سال 3 هَ. ق. در غزوۀ احد شهید گشت. (از الاعلام زرکلی از الاصابه، و صفهالصفوه ج 1 ص 265). صحابی کسی است که نه تنها پیامبر اسلام را دیده، بلکه با او زندگی کرده و از او آموخته است. این افراد، اولین دانش آموختگان اسلام محسوب می شوند و از نظر تاریخی و مذهبی، جایگاهی والا دارند. بررسی زندگی صحابه به فهم بهتر آموزه های اسلامی کمک می کند.
سلمی. صحابی است. صحابی یکی از واژه های کلیدی در تاریخ اسلام است و به شخصی اطلاق می شود که پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) را ملاقات کرده، مسلمان شده و بدون بازگشت از دین، در همان حالت مسلمان از دنیا رفته باشد. صحابه از منابع مهم روایت احادیث و سنت نبوی هستند. بررسی زندگینامه صحابه برای درک بهتر سیره پیامبر و تاریخ صدر اسلام ضروری است.
سلمی. صحابی است. صحابی یکی از واژه های کلیدی در تاریخ اسلام است و به شخصی اطلاق می شود که پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) را ملاقات کرده، مسلمان شده و بدون بازگشت از دین، در همان حالت مسلمان از دنیا رفته باشد. صحابه از منابع مهم روایت احادیث و سنت نبوی هستند. بررسی زندگینامه صحابه برای درک بهتر سیره پیامبر و تاریخ صدر اسلام ضروری است.
ابن عمرو بن الشرید السلمی وی برادر خنساء است. عمرو پدر او بموسم دست صخر و برادر او معاویه را می گرفت و بر مردم فخر میکرد و می گفت من پدر دو فرزندم که نیکوترین مصر هستند و مانند این دو برادر از این پیش نبوده است و کسی بر او انکار نمیکرد. (زهر الاّداب ج 4 ص 72). و مرگ او چنان بود که صخر بغزوه ای شد و نبردی سخت بکرد و او را ریشی فراخ رسید که بدان بیمار شد و بیماری او بدرازا کشید و قوم بعیادت او شدند. روزی مردی زن او سلمی را پرسید امروز حال صخر چونست ؟ گفت: نه زنده است که بدو امیدی بتوان داشت و نه مرده است تا او را شاید فراموش کرد. صخر سخن او بشنید و سخت بر وی گران افتاد و زن را پرسید. تو چنین گفته ای ؟ گفت: آری و از تو عذری نخواهم و دیگری که بعیادت او شده بود از مادر وی حال او پرسید، گفت: سپاس خدای را که حال او بصلاح است و چند که سواد او میان ماست نیک است، صخر این ابیات بگفت: اری ام صخر ماتمل عیادتی و ملت سلیمی مضجعی و مکانی و ما کنت أخشی ان اکون جنازه علیک و من یغتر بالحدثان فای امری ٔ ساوی بام حلیله فلاعاش الافی أذی و هوان اهم بامرالحزم لواستطیعه و قد حیل بینی العیر و النزوان لعمری لقد انبهت من کان نائما و اسمعت من کانت له اذنان. و چون بهوش آمد سلمی را بگرفت و به عمود خیمه بیاویخت تا بمرد آنگاه (آسیب) آن ریش که می داشت او را برو درانداخت و بمرد. (عیون الاخبار ج 4 صص 118- 119). و گویند حلقه ای از زره بجوف او رفت و قرحه ای پدید آورد و قطعه ای همچون دست از آن ناحیت برآمدو مردمان وی را اشارت ببریدن آن کردند و چون آن را ببریدند دیری نپائید. (زهرالاّداب ج 4 ص 72). خنساء خواهر وی او را بدین شعر بستاید: و ان صخراً لتأتم الهداه به کأنه علم فی رأسه نار. و هم او گوید در رثاء وی: و قائله و النعش قدفات خطوها لتدرکه یالهف نفسی علی صخر الاثکلت ام الذین غدوا به الی القبر ماذا یحملون الی القبر. (عقد الفرید ج 3 ص 218). خنساء را گفتند برادران خود را بستای گفت کان صخر والله جنه الزمان الاغبر و ذعاف الخمیس الاحمر و کان و الله معاویه القائل و الفاعل. قیل لها فایهما کان اسنی و افخر قالت اما صخر فحرالشتاء و اما معاویه فبردالهوآء. قیل لها فایهما اوجع و افجع قالت اما صخر فجمرالکبدو اما معاویه فسقام الجسد و برخواند: اسدان محمرا المخالب نجده بحران فی الزمن الغضوب الانمر قمران فی النادی رفیعا محتد فی المجد فرعاً سودد متخیر. (عقدالفرید ج 3 ص 219)
ابن عمرو بن الشرید السلمی وی برادر خنساء است. عمرو پدر او بموسم دست صخر و برادر او معاویه را می گرفت و بر مردم فخر میکرد و می گفت من پدر دو فرزندم که نیکوترین مصر هستند و مانند این دو برادر از این پیش نبوده است و کسی بر او انکار نمیکرد. (زهر الاَّداب ج 4 ص 72). و مرگ او چنان بود که صخر بغزوه ای شد و نبردی سخت بکرد و او را ریشی فراخ رسید که بدان بیمار شد و بیماری او بدرازا کشید و قوم بعیادت او شدند. روزی مردی زن او سلمی را پرسید امروز حال صخر چونست ؟ گفت: نه زنده است که بدو امیدی بتوان داشت و نه مرده است تا او را شاید فراموش کرد. صخر سخن او بشنید و سخت بر وی گران افتاد و زن را پرسید. تو چنین گفته ای ؟ گفت: آری و از تو عذری نخواهم و دیگری که بعیادت او شده بود از مادر وی حال او پرسید، گفت: سپاس خدای را که حال او بصلاح است و چند که سواد او میان ماست نیک است، صخر این ابیات بگفت: اری ام صخر ماتمل عیادتی و ملت سلیمی مضجعی و مکانی و ما کنت أخشی ان اکون جنازه علیک و من یغتر بالحدثان فای امری ٔ ساوی بام حلیله فلاعاش الافی أذی و هوان اهم بامرالحزم لواستطیعه و قد حیل بینی العیر و النزوان لعمری لقد انبهت من کان نائما و اسمعت من کانت له اذنان. و چون بهوش آمد سلمی را بگرفت و به عمود خیمه بیاویخت تا بمرد آنگاه (آسیب) آن ریش که می داشت او را برو درانداخت و بمرد. (عیون الاخبار ج 4 صص 118- 119). و گویند حلقه ای از زره بجوف او رفت و قرحه ای پدید آورد و قطعه ای همچون دست از آن ناحیت برآمدو مردمان وی را اشارت ببریدن آن کردند و چون آن را ببریدند دیری نپائید. (زهرالاَّداب ج 4 ص 72). خنساء خواهر وی او را بدین شعر بستاید: و ان صخراً لتأتم الهداه به کأنه علم فی رأسه نار. و هم او گوید در رثاء وی: و قائله و النعش قدفات خطوها لتدرکه یالهف نفسی علی صخر الاثکلت ام الذین غدوا به الی القبر ماذا یحملون الی القبر. (عقد الفرید ج 3 ص 218). خنساء را گفتند برادران خود را بستای گفت کان صخر والله جنه الزمان الاغبر و ذعاف الخمیس الاحمر و کان و الله معاویه القائل و الفاعل. قیل لها فایهما کان اسنی و افخر قالت اما صخر فحرالشتاء و اما معاویه فبردالهوآء. قیل لها فایهما اوجع و افجع قالت اما صخر فجمرالکبدو اما معاویه فسقام الجسد و برخواند: اسدان محمرا المخالب نجده بحران فی الزمن الغضوب الانمر قمران فی النادی رفیعا محتد فی المجد فرعاً سودد متخیر. (عقدالفرید ج 3 ص 219)
ابن علی بن بدوح. سال درگذشت او را 576 ه. ق. نوشته اند. رجوع به ابن البدوح (ابوجعفر عمربن...) و مآخذ ذیل شود: الاعلام زرکلی چ 2 ج 5 ص 215، طبقات الاطباء ج 2 ص 155 و نکت الهمیان ص 220
ابن علی بن بدوح. سال درگذشت او را 576 هَ. ق. نوشته اند. رجوع به ابن البدوح (ابوجعفر عمربن...) و مآخذ ذیل شود: الاعلام زرکلی چ 2 ج 5 ص 215، طبقات الاطباء ج 2 ص 155 و نکت الهمیان ص 220
ابن ابراهیم بن عبدالله حلبی عجمی شافعی. ملقب به کمال الدین. فقیه بود. در سال 704 ه. ق. متولد شد و به سال 777 ه. ق. در حلب درگذشت. او را تألیفاتی در فقه است. (از معجم المؤلفین از شذرات الذهب ابن عماد ج 6 ص 253)
ابن ابراهیم بن عبدالله حلبی عجمی شافعی. ملقب به کمال الدین. فقیه بود. در سال 704 هَ. ق. متولد شد و به سال 777 هَ. ق. در حلب درگذشت. او را تألیفاتی در فقه است. (از معجم المؤلفین از شذرات الذهب ابن عماد ج 6 ص 253)
ابن سهلان ساوی. ملقب به سراج الدین. فیلسوف ایرانی در قرن ششم هجری. ولی در الاعلام زرکلی سال درگذشت او حدود 450 ه. ق. ذکر شده است. رجوع به ابن سهلان و مآخذ ذیل شود: الاعلام زرکلی چ 2 ج 5 ص 206، تاریخ حکماء الاسلام ص 132 و معجم المطبوعات ص 123
ابن سهلان ساوی. ملقب به سراج الدین. فیلسوف ایرانی در قرن ششم هجری. ولی در الاعلام زرکلی سال درگذشت او حدود 450 هَ. ق. ذکر شده است. رجوع به ابن سهلان و مآخذ ذیل شود: الاعلام زرکلی چ 2 ج 5 ص 206، تاریخ حکماء الاسلام ص 132 و معجم المطبوعات ص 123
ابن عبدالعزیز بن ابی دلف. پنجمین تن از بنی دلف است که در کردستان حکومت میکردند. وی بسال 280 ه. ق. بحکومت رسید و در سال 281 ه. ق. اصفهان و نهاوند را نیز ضمیمۀ قلمرو خود کرد. و به سال 285 ه. ق. به دست حکام عباسی سلسلۀ ایشان منقرض گشت. (از طبقات سلاطین اسلام ص 113)
ابن عبدالعزیز بن ابی دلف. پنجمین تن از بنی دلف است که در کردستان حکومت میکردند. وی بسال 280 هَ. ق. بحکومت رسید و در سال 281 هَ. ق. اصفهان و نهاوند را نیز ضمیمۀ قلمرو خود کرد. و به سال 285 هَ. ق. به دست حکام عباسی سلسلۀ ایشان منقرض گشت. (از طبقات سلاطین اسلام ص 113)
ابن عبیدالله بن معمر بن عثمان تیمی قرشی. مشهور به ابن معمر. از فرماندهان شجاع و سید بنی تیم در عهد خویش بود. بسال 22 ه. ق. تولد یافت. مدتی والی بلاد فارس بود. در سال 73 ه. ق. عبدالملک او را به جنگ ابوفدیک فرستاد و وی شش هزار از سپاهیان او را بکشت و هشتصد تن را اسیر کرد، و از آن پس از مقربان عبدالملک بن مروان گشت و بسال 82 ه. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی ازعقد الفرید ج 4 ص 47 و تاریخ ابن اثیر ج 4 ص 104)
ابن عبیدالله بن معمر بن عثمان تیمی قرشی. مشهور به ابن معمر. از فرماندهان شجاع و سید بنی تیم در عهد خویش بود. بسال 22 هَ. ق. تولد یافت. مدتی والی بلاد فارس بود. در سال 73 هَ. ق. عبدالملک او را به جنگ ابوفدیک فرستاد و وی شش هزار از سپاهیان او را بکشت و هشتصد تن را اسیر کرد، و از آن پس از مقربان عبدالملک بن مروان گشت و بسال 82 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی ازعقد الفرید ج 4 ص 47 و تاریخ ابن اثیر ج 4 ص 104)
ابن هارون بن یزید بن جابر بلخی. وی مولای بنی ثقیف و عالم به قراآت و محدث بود. تولدش بسال 128 ه. ق. بوده، و در سال 194 ه. ق. در بلخ درگذشت. (از الاعلام زرکلی از تهذیب التهذیب ج 7 ص 501 و غایهالنهایه ج 1 ص 598). در جامعه اسلامی، محدثانی که قادر به تجزیه و تحلیل دقیق روایات پیامبر اسلام و اهل بیت بودند، از احترام ویژه ای برخوردار بودند. آنان با بررسی دقیق اسناد و مدارک روایات، سبب تثبیت اصول دینی و جلوگیری از انتشار احادیث نادرست یا جعلی شدند. در نتیجه، محدثان نقشی اساسی در تدوین منابع حدیثی معتبر ایفا کردند.
ابن هارون بن یزید بن جابر بلخی. وی مولای بنی ثقیف و عالم به قراآت و محدث بود. تولدش بسال 128 هَ. ق. بوده، و در سال 194 هَ. ق. در بلخ درگذشت. (از الاعلام زرکلی از تهذیب التهذیب ج 7 ص 501 و غایهالنهایه ج 1 ص 598). در جامعه اسلامی، محدثانی که قادر به تجزیه و تحلیل دقیق روایات پیامبر اسلام و اهل بیت بودند، از احترام ویژه ای برخوردار بودند. آنان با بررسی دقیق اسناد و مدارک روایات، سبب تثبیت اصول دینی و جلوگیری از انتشار احادیث نادرست یا جعلی شدند. در نتیجه، محدثان نقشی اساسی در تدوین منابع حدیثی معتبر ایفا کردند.
ابن مسلم بن محمد بن علی سلمی دمشقی شافعی خلوتی. مشهور به ابن سهروردی و ملقب به جمال الاسلام و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی سهروردی شود ابن عبدالرحیم بن حسن بن عبدالملک بن ابراهیم سلمی عباسی رقی بغدادی. مشهور به ابن عصار و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی عباسی شود ابن حسین عبدالرحیم سلمی. مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن قصار. ادیب و لغوی وخطاط. رجوع به ابن قصار (ابوالحسن علی بن...) شود
ابن مسلم بن محمد بن علی سلمی دمشقی شافعی خلوتی. مشهور به ابن سهروردی و ملقب به جمال الاسلام و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی سهروردی شود ابن عبدالرحیم بن حسن بن عبدالملک بن ابراهیم سلمی عباسی رقی بغدادی. مشهور به ابن عصار و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی عباسی شود ابن حسین عبدالرحیم سلمی. مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن قصار. ادیب و لغوی وخطاط. رجوع به ابن قصار (ابوالحسن علی بن...) شود
ابن شاهین سلمی. حاکم امارت شاهینی در بطیحه. اصل او ازجامده (از اعمال واسط) بود و به بنی سلیم منتسب میشد. وی ابتدا در جنگلها و نیزارها متواری بود و پس از اندکی گروهی از شکارگران و راهزنان را در گرد خویش جمع کرد و برای خود قدرتی فراهم آورد که حکومت واسط از سرکوب وی عاجز بود. در این هنگام ابن شاهین بر ’جامده’ مستولی گشت و پس از اندکی دامنۀ حکومتش تا نواحی بطائح گسترش یافت. در سال 338 ه. ق. معزالدولۀ دیلمی سپاهی از بغداد برای سرکوب وی فرستاد، ولی این سپاه شکست خورد و پس از برخوردهای دیگر که بین سپاه معزالدوله و عمران روی داد، قرارداد صلحی بین آنان منعقد گشت مبنی بر اینکه امارت بطیحه ازآن عمران باشد. بدینسان عمران مدت چهل سال با کمال قدرت حکومت کرد و در سال 369 ه. ق. به مرگ طبیعی درگذشت و پس ازاو فرزندانش حکومت را به ارث بردند. (از الاعلام زرکلی و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 543). رجوع به تاریخ ابن خلدون ج 3 ص 423 و تاریخ ابن اثیر ج 8 ص 159 شود
ابن شاهین سلمی. حاکم امارت شاهینی در بطیحه. اصل او ازجامده (از اعمال واسط) بود و به بنی سلیم منتسب میشد. وی ابتدا در جنگلها و نیزارها متواری بود و پس از اندکی گروهی از شکارگران و راهزنان را در گرد خویش جمع کرد و برای خود قدرتی فراهم آورد که حکومت واسط از سرکوب وی عاجز بود. در این هنگام ابن شاهین بر ’جامده’ مستولی گشت و پس از اندکی دامنۀ حکومتش تا نواحی بطائح گسترش یافت. در سال 338 هَ. ق. معزالدولۀ دیلمی سپاهی از بغداد برای سرکوب وی فرستاد، ولی این سپاه شکست خورد و پس از برخوردهای دیگر که بین سپاه معزالدوله و عمران روی داد، قرارداد صلحی بین آنان منعقد گشت مبنی بر اینکه امارت بطیحه ازآن ِ عمران باشد. بدینسان عمران مدت چهل سال با کمال قدرت حکومت کرد و در سال 369 هَ. ق. به مرگ طبیعی درگذشت و پس ازاو فرزندانش حکومت را به ارث بردند. (از الاعلام زرکلی و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 543). رجوع به تاریخ ابن خلدون ج 3 ص 423 و تاریخ ابن اثیر ج 8 ص 159 شود